دنیایِ کوچکِ من:)



ولی اون وقتایی که حالم بده

یا حس خوبی ندارم.

یا خستم.

یا افسردم.

و یا هر طور دیگه.

درمون دردم دو تا آدمن

اصن بهتر بگم دو تا فرشته

زنگ میزنم بهشون و میگم دارم میام پیشتون.

و میرم.

باهاشون میگم میخندم از هر دری حرف میزنم و پر میشم از حال خوب

اصن اگه هیچ کاری هم نکنم بازم با روحیه عالی و خوب برمیگردم

پر از انرژی و حس خوب.

اره خلاصه گفتم بگم که خدایا مرسی که دارمشون.:)


دستش رو بالا آورد سوالش بی ربط بود ولی میخواست بپرسه گفت:استاد نمیشه برا همیشه بخوابم!؟
دانشجوها غافل از دل تکه تکه شدش بهش خندیدن.
استاد گفت:چطور!؟
گفت آخه این اخرا دیگه باهام حرف نمی زد
دیگه حتی نگام هم نمی کرد.
خیلی کم می دیدمش.
اما وقتی می دیدمش دلم براش پر میکشید.
آخرین بار که داشت میرفت.
گریه کردم دست خودم نبود.
اشکام بی اختیار جاری میشد رو گونه هام.
با چشمای اشکیم زل زدم تو چشماش.
اونم سردتر از همیشه زل زد تو چشمام.
اون لحظه می تونست غمگین ترین سناریو طول تاریخ باشه.
رفت.
نه تنها قلبم بلکه تمام وجودم شکست.
از اون روز به بعد دیگه ندیدمش.
نه نه دیدمش.
هرشب تو خوابم دیدمش.
تو خوابم دیگه باهام قهر نبود.
تو خوابم باهام حرف میزد.
تو خوابم بهم نگاه میکرد.
تو خوابم همه چی خوب بود.
کجا بودم!؟
آها داشتم می گفتم نمیشه برا همیشه بخوابم.!؟


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کارشناسی ارشد و دکتری زمین شناسی دندانپزشکی تارنمای شخصی مهندس علی علی مددی دیاکوگرافیک رژیم آنلاین و غذایی دکتر رضا غیاثوند گردان سایبری المهدی (عج) دستپخت ناب جزوه روانشناسی اجتماعی یوسف کریمی pdf nice download ترجمه مقاله